معمولا به قطعه زمینهایی که زیر 150 متر متراژ مساحت داشته باشند جواز ساخت نمی دهند البته {در روستا} محدوده شهری زیر200 متر امکان جواز گرفتن نیست
به زمینهایی که خارج بافت هستند یعنی در نقشه ترسیم شده دهیاری نباشند را می گویند خارج بافت به این زمینها جواز داده نمی شود.
به زمینهایی که داخل بافت باشند ولی کاربری آنها باغات کشاورزی جنگل جلگه ایی باشد به این زمینها هم جواز صادر نمی شود
(حریم رودخانه، فشار قوی برق، و کانال های کشاورزی)
به زمینهایی که حریم فشار قوی برق از روی زمین گذشته باشد جواز ساخت نمی دهند .
معمولا فشار قوی ها برق دسته بندی شده اند از 3 متر فاصله حریم باید رعایت شود تا الی 15 متر .
حریم رودخانه ها از 10 متر الی 20 متر باید رعایت شود.
حریم کانال های جوی آب کشاورزی از یک متر الی 3 متر متغیر است باید رعایت شود.
بعضا قسمتی از زمینها در حریم برق، گاز و یا رودخانه هستند و کاربری آنها مسکونی می باشد . مشکلی در جواز گرفتن وجود ندارد فقط باید حریم را رعایت کنید.
کاربری گفته: سامان علیخانی از نوشهر
کندلوس
داستان مینا و پلنگ در کندلوس نقل زبان یکی از پیر و کهنسالان کندلوسی است و می توان این روایت را با سفر به این روستا دوباره از نو شنید...
(((قصه از آنجا آغاز می شود که مینا دختر کندلوسی صدای دلنوازی داشت و هر شب در اتاق خود آواز می خواند و یک پلنگ شیفته آواز او می شود و به نزدیک پنجره می آمد و به آواز مینا گوش می داد.املاک کوک
این آغاز قصه ای عاشقانه و واقعی با طعم افسانه و زیبایی است. که شگفتی این حکایت آنجا رخ مینماید که در سرانجام شبی پلنگ بر اثر گلوله مردمان دهکده با تنی زخمی راه جنگل را در میان زمستان سرد و برفی طی می کند و مینا به هوای یافتنش شب هنگام به سیاهی جنگل و سوز و سرما می زند، در آن شب مینا دلش می خواست دردناکترین ترانه و آوازش را بخواند. شبی سرد و تاریک، مینا آواز خوانان پا به جنگل مه گرفته گذاشت و برای همیشه در چشم تر جنگل گم شد و هیچگاه دیگر خبری از آمدن مینا و پلنگ در فضای دهکده نپیچید.)))
///قصه مینا و پلنگ در حدود صد سال پیش میان سالهای 1275 تا 1285 در روستای ییلاقی کندلوس کجور نوشهر در میان جنگلهای انبوه و دست نخورده آن زمان بوقوع می پیوندد که شاید در جهان بی نظیر بوده است.///
///قصه های فراوان و اشعار دلنشین زیادی از قصه مینا و پلنگ سالها پس از مرگ این دو نقل شده و این شرح خلاصه و کوتاه از آن است و سرانجام ناتمام این قصه، بسیاری از مردان و زنان دیار کجور را به سرایش وا داشت؛ قصه هایی که هنوز بر لبان اهالی این مرز و بوم زمزمه می شود. هنوز پیرمردها و پیرزن های کندولوس 70 تا 80 سال با چشمانی اشک آلود از این دو تعریف می کنند.///